به رفتن تــو سفر نـــه فرار میگویند
به این طریقه ی بازی قمار میگویند
به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد
هنــــوز مثل گذشته"نگار"میگویند
اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر
به من اهالـــــی جنگل شکار میگویند
مرا مقایسه بــا تـــو بگو کسی نکند
کنار گل مگر از حسن خار میگویند؟!!
تو رفته ای و نشستم کنار این همدم
به این رفیق قدیمی سه تار میگویند
روی تـخـتـی با رقیبـان می نشینی در بهشت
تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت
یک نمایـشگـر در آتـش ، دوربـیـنـی در بهشت
صاحب عشـق زمیـنـی را به دوزخ می بـرنـد
جا نـدارد عشق های این چنـیـنـی در بهشت
گـیـرم از روی کـرم گـاهی خـدا دعـوت کـنـد
دوزخی ها را بـرای شب نـشینی در بهشت
...بـا مـرامـی که من از تـو بـاوفـا دارم سـراغ
می روی دوزخ مـرا وقتـی بـبـیـنـی در بهشت
مـن اگـر جـای خـدا بـودم بـرای «ظـالـمـیــن»
خلق می کردم به نامت سرزمینی در بهشـت...!
(کاظم بهمنی)
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز یه گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک چه کار با پنجره داشت ؟؟!!
قیصر امین پور
زندگی جیره مختصری ست مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق ست مثل یک حبه قند، زندگی را با عشق نوش جان باید کرد.
سالها پیش از این ،
زیر یک سنگ گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم ،همین
یک کمی خاک که دعایش
پر زدن آن سوی پرده ء آسمان بود
آرزویش همیشه
دیدن آخرین قله کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک ،
توی دست خدا نور شد ،
پر گرفت و از زمین دور شد .
راستی! من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم .
پس چرا گاهی اوفات
این همه از خدا دور هستم؟؟!!
عرفان نظرآهاری
آری تو که از پدر و مادر بر من مهربان تری
ای عزیز ماندنی !
ای ناب سخت یاب !
تو یگانه شاهد شریفی بر لحظه لحظه های رنج من.
ای خوب خواستنی !
اکنون دستان درد مند و نیازمند خویش را بر آستان نیلوفرینت می گشایم
و از تو ، برای همسایه مان که نان ما را ربود ، نان
برای یارانی که دل ما را شکستند ، مهربانی
و برای عزیزانی که روح ما را آزردند ، بخشش
و برای خویش ، آگاهی
عشق ، عشق و عشق
طلبم.لب دریا ، نسیم و آب و آهنگ
شکسته ناله های موج بر سنگ
مگر دریا دلی داند که ما را
چه طوفان ها ست در این سینه تنگ
تب و تابی ست در موسیقی آب
کجا پنهان شده است این روح بی تاب
فرازش: غم ، سکوتش : مرگ و مرداب
سپردم سینه را بر سینه کوه
غریق بهت جنگل های انبوه
غروب بیشه زارانم در افکند
به جنگل های بی پایان اندوه
احساس تو چون طراوت باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است.
می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود
می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد
پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد
گفت : جبران میکنم !
گفتم: کدام را ؟
عمر رفته را ؟ روی شکسته را ؟ دل مرده اما تپیده را ؟
حالا من هیچ ! جواب این تار موی سفید را میدهی ؟
نگاهی به سرم کرد و گفت :
چه پیر شده ای !!
گفتم : جبران میکنی ؟
گفت : کدام را ؟!؟!!
.: Weblog Themes By Pichak :.